دسته: سینما
جهان ناممکن
دربارۀ فِراری ساختۀ مایکل مان
نوشتۀ مسعود منصوری
برای فیلمسازی که در جریان اصلی سینمای آمریکا درخشیده است، دوازده فیلم در طول چهار دهه فعالیت سینمایی رقم زیادی نیست. از آخرین باری که فیلمی سینمایی از مایکل مان دیده بودیم هشت سال گذشته بود و منتظر بودیم ببینیم ایدهای را که او از دهۀ نود در سر میپروراند چگونه فیلمی خواهد شد. فِراری برش کوتاهی است از زندگی اِنزو فِراری، بنیانگذار یکی از پرآوازهترین کارخانههای اتومبیلسازی دنیا در شهر مُدِنای ایتالیا. اما این فیلم تازه که با بودجهای مستقل ساخته شده، در چشمانداز سینمای این سینماگرِ کهنهکار کجا قرار میگیرد؟ اگر از دومین فیلم او، برجک دفاعی (۱۹۸۳) صرفنظر کنیم، میتوانیم با اطمینان بگوییم سینمای مایکل مان همواره مفتون آمریکا بوده است. میتوانیم با این ایده هم کلنجار برویم که شاید کمتر سینماگری در هالیوودِ چند دهۀ اخیر توانسته باشد در به تصویر کشیدن آمریکای معاصر با او برابری کند. حتی وقتی او فیلمی ساخته که به اعماق تاریخ آمریکای پیشااستقلال میرود (آخرین موهیکان، ۱۹۹۲)، یا نبرد تبهکاران را با اف.بی.آیِ نوپای دهۀ سی نشان میدهد (دش..
ادامه مطلبدوستی و شاید هم یک آشیانه
مروری بر سینمای کلی رایکارت به بهانۀ نمایش دادن
نوشتۀ وحید مرتضوی
راهها و چشماندازها
بهترین فیلمهای کلی رایکارت مسیری مشابه را طی میکنند: راه نفوذ به درون آدمهای او از فضاهای پیرامونشان است. این آدمها را از طریق پیرامونشان میفهمیم. و این پیرامون گاه چنان برجسته میشود که گویی کاراکتر اصلی است. پس این فضا باید خوب ساخته شود وگرنه فیلم رایکارت خوب کار نمیکند یا از رمق میافتد. حداقل این چیزی است که فیلمهای تا به امروزش به ما گفتهاند. بسیاری از ما او را با وندی و لوسی (۲۰۰۸) شناختیم. هرچند به عقب برگشتیم و فهمیدیم دو فیلم دیگر هم پیش از آن ساخته بود. رودخانۀ علف (۱۹۹۴) و خوشی قدیمی (۲۰۰۶)، اولی در مدل عشاق فراریِ متأثر از بدلندز (۱۹۷۳) و حتی گونهای بازخوانی آن و دیگری نسخۀ جمعوجوری در مدل «رفاقتهای مردانه». هر دو از فیلمساز باطراوتی میگفتند در حال آزمون و خطا برای یافتن مسیر و زبان خود. وندی و لوسی را با کمینهگرایی و ایجازش در مواجهه با بحران اقتصادیِ آن زمان آمریکا ستایش کردیم و کم نبودند دوستداران دیگری که آن را نسخۀ آمریکایی داردنها و مشخصاً رُزتا (۱۹۹۹) خواندند؛ هم..
ادامه مطلبوقت بازنشستگی نیست
دربارۀ به سوی فردایی روشن ساختۀ نانی مورتی
نوشتۀ مجید فخریان
گوشش بدهکار نیست؛ کارگردان ایتالیایی دارد اطرافیانش را می آزارَد که بگوید این جهان مثل قدیم نیست و اُفتاده به هذیانگویی، درحالیکه این اطرافیان، نظرشان کاملاً عکس باور اوست، و کارگردان را آن کسی میدانند که دارد یک ریز حرف میزند و هذیان میگوید؛ حق با کدامشان است؟ مورتی یا جهان؟ بالاخره یکی این وسط تغییر کرده. مؤلف/اومانیست ایتالیایی بعدِ مدتها برگشته به همان شخصیت فیلمسازش؛ به همان شخصیت قدیمی؛ سینمادوستِ رُکگویِ شوخطبعِ پرسهزنی که با سرمایهگذار فرانسویاش سوار سِگوی دنبال پیدا کردن یک لوکیشن در ماتزینی است چون همیشه باید صحنهای از فیلمهای خود را آنجا ضبط کند. این کار او احتمالاً نشان از سماجت و اصرار مؤلف دارد، رجعت مداوم به آن خاطرات عزیز که باید حفظشان کند. و این حفظ اصول خوب است، اما همین حفظ اصول سبب میشود یکی مثل او – آنطور که خودش یکی دوبار در طول فیلم میگوید – فقط بتواند پنجسال یک بار فیلم بسازد. اصول خوب است اما نمیشود منکر زمان شد. نمیشود انتظار داشت زمان بایستد. از خاطرات عزیز تا به سوی فردایی ر..
ادامه مطلببرای رفتگان و ماندگان
مرا در سنت لوئیس ملاقات کن و مسئلۀ چشمانداز
نوشتۀ وحید مرتضوی
ماجرای شکلگیری فیلم متفاوت نبود از آنچه برای بسیاری دیگر از فیلمهای بزرگ به جا مانده از عصر طلایی هالیوود رخ داد. مرا در سنت لوئیس ملاقات کن پروژۀ محبوب آرتور فریدِ تهیهکننده بود. «واحد آرتور فرید» [Freed Unit] در امجیام، که در عمل با جادوگر شهر اُز (۱۹۳۹) متولد شد، در دو دهۀ بعدش بخش مهمی از بزرگترین موزیکالهای تاریخ هالیوود را تولید کرد. ابتدا قرار بود جورج کیوکر کارگردان فیلم باشد، اما داوطلب اعزام به جنگ شد و قرعه به نام وینست مینهلیِ جوان افتاد که پیشتر فقط دو فیلم را کارگردانی کرده بود که اولی، کلبهای در آسمان (۱۹۴۳)، موزیکال موفقی از آب در آمده بود. فرید خودش مینهلی جوان را به «واحد آرتور فرید»، و در واقع به هالیوود، آورده بود، و با سپردن کارگردانیِ پروژهای که همچون بچهاش میمانست اعتمادش به او را نشان داد. چندین و چند آدم متفاوت فیلمنامه را چون لحافی چندتکه سامان دادند، هر کدام بخشی یا تکه گفتگویی را، تا سرانجام اروینگ برچر و فِرد فنکِلهوف متنی را نهایی کردند که از مجموعه داستانهای کوتاه سلی بنسون اق..
ادامه مطلباسید سالیسیلیک به جای وازلین
یک گفتگوی خیالی میان سیسی اسپیسکِ بازیگر و ترنس مالیکِ کارگردان در مورد بدلندز
پیتر بیسکایند و مایکل سیلورمن / ویلیج وویس / ژوئیۀ ۱۹۷۴
ترجمۀ اردوان شکوهی
به ترنس مالیک گفتم فیلمنامهاش شبیه مطالب مجلۀ ترو کانفِشِنز[۱] شده و حاصل کار فاجعه است. ترنس اما گفت قرار بر همین بوده. گفت هالی (شخصیت اسپیسک در بدلندز)، راویِ محدودی است که صرفاً اتفاقات فیلم را پیوسته روی تصویر توضیح میدهد و معنای حرفهایی را که میزند نمیداند، اما تماشاگر متوجه خواهد شد. ترنس گفت اسم این کار آیرونی (کنایه) است و او که به دانشگاه هاروارد رفته، میداند دارد چه کار میکند. ترنس حتی یکی از پروفسورهای کارکشتهاش را هم وارد فیلم کرده بود تا ثابت کند هیچکس جز دوستان او چیزی نمیداند. به علاوه گفت هالی که کودن به نظر میرسد، در عین حال میتواند شاعرانه باشد، چون به عقیدۀ ترنس چیزی وجود دارد که اسمش «شکوهِ مرموز در زبان معمولِ غربِ میانه[۲]» است و مطمئناً منتقدان شناساییاش خواهند کرد. گفت روی این شکوهِ خاموش حساب زیادی باز کرده. گفت هالی و کیت (شخصیت مارتین شین در بدلندز) میتوانند هر دو وجه را داشته باشند؛ می..
ادامه مطلبخیره به جوانی سپریشده
دربارۀ جوانی ساختۀ وانگ بینگ
به همراه گفتگوی پدرو کوستا و وانگ بینگ
نوشتۀ علیسینا آزری
در ظاهر هیچچیز غیرمنتظرهای در کار نیست. مخالفان همچنان زمان طولانی را بهانهای برای پسزدن یا ندیدن مستندهای وانگ بینگِ چینی میکنند، و مستندساز نیز بیتوجه به انتقادات، ثابتقدم در همان مسیر همیشگی پیش میرود: یعنی پرداختن به وضعیت کارگران، حاشیهنشینان یا طردشدگان جامعه. سینماگری که اولین مستندش غرب مسیرها (۲۰۰۲) تجربۀ بصری نُهساعتهای بود از ویرانههای صنعتی یعنی از زیستگاه کارگران شهر شیآن؛ بهانۀ ساخت مستند ۱۴ساعتهاش نفت خام (۲۰۰۸)، زندگی طاقتفرسای کارگرانِ یک میدان نفتی در صحرای گبی بود؛ و مرکزیت پول زغال (۲۰۰۹) نیز روزمرگی رانندگان کامیونهای معادن زغالسنگِ شانژی. از این نظر مستند تازهاش جوانی (۲۰۲۳) نیز غافلگیرمان نمیکند. اینجا هم قرار است به تماشای روزمرگیِ گروهی از جوانان چینی بنشینیم که در کارگاههای خیاطی شهر ژیلی در ۱۵۰ کیلومتری شانگهای مشغول به کارند؛ تجربهای که در کارنامۀ وانگ همزادی کنار خود میبیند: پول کثیف (۲۰۱۶)؛ مستندی ۱۶۵دقیقهای که با وجود شباهتهایش با جوانی، هم..
ادامه مطلبزنان در آستانۀ فروپاشی عصبی
دربارۀ آناتومی یک سقوط ساختۀ ژوستین تریه
نوشتۀ آزاده جعفری
زنانی شاغل، پرهیاهو و تنها، مادرانی دلواپس اما خودخواه، حواسپرت حتی بیمسئولیت، زنانی پسزننده و چالشبرانگیز. قهرمانانِ پریشاناحوالِ سه فیلم اول ژوستین تریه چنین صفاتی دارند، و با هیجانزدگی و کنشهای بیفکرانه و گاه خودخواهانهشان عنوان فیلمی از پدرو آلمودوار را به یاد میآورند، زنان در آستانۀ فروپاشی عصبی، یا شاید بهتر باشد آنها را به رسم جان کاساوتیس زنانی تحتتأثیر خطاب کنیم. این زنان با دو دختر خردسالشان (کودکان یکسانی در هر سه فیلم بازی کردهاند) در آپارتمانهایی کوچک زندگی میکنند، به قدری شلخته که به جای خانه به خرتوپرت فروشیها میمانند، اسباببازیها، ظروف و لوازم کودکان، کتابها و لباسها روی زمین پخشوپلا شدهاند؛ و کودکانِ نادیده گرفتهشده، اغلب نیمهبرهنه، میان آنها پرسه میزنند.
یکی از مهمترین خصوصیات ژوستین تریه، شیوۀ تعریف و بازنمایی زنان است که تأکید دارد آنها را heroin بنامد. بیجهت نیست که نسبت به دختر گمشدۀ (۲۰۱۳) دیوید فینچر حسی دوگانه دارد و مدتها با جاذبه و دافعۀ ایمی (رُزاموند پایک) دستوپنج..
ادامه مطلبنظرسنجی سینمای اریک رومر
از نگاه منتقدان کوکر و ویتاسکوپ
علیسینا آزری
همسر خلبان (۱۹۸۱)
دوستدختر دوستپسرم (۱۹۸۷)
قصۀ بهار (۱۹۹۰)
شب خانۀ مود (۱۹۶۹)
دختر نانوای مونسو (۱۹۶۳)
مهدی امیدواری
شب خانۀ مود (۱۹۶۹)
زانوی کلر (۱۹۷۰)
مارکیز اُ (۱۹۷۶)
چهار ماجرای رینت و میرابل (۱۹۸۷)
قصۀ بهار (۱۹۹۰)
حسام امیری
قصۀ بهار (۱۹۹۰)
اشعۀ سبز (۱۹۸۶)
سهنوازی در میبمل (۱۹۸۸)
شب خانۀ مود (۱۹۶۹)
کلکسیونر (۱۹۶۷)
نوید پورمحمدرضا
همسر خلبان (۱۹۸۱)
قصۀ پاییز (۱۹۹۸)
زانوی کلر (۱۹۷۰)
اشعۀ سبز (۱۹۸۶)
عشق در بعدازظهر (۱۹۷۲)
آیدین خلیلی
قصۀ تابستان (۱۹۹۶)
شبهای ماه کامل (۱۹۸۴)
سهنوازی در میبمل (۱۹۸۸)
دختر نانوای مونسو (۱۹۶۳)
پرسیوال (۱۹۷۸)
سارا دلشاد
(به ترتیب سال ساخت)
کلکسیونر (۱۹۶۷)
اشعۀ سبز (۱۹۸۶)
چهار ماجرای رینت و میرابل (۱۹۸۷)
درخت، شهردار و مدیاتک (۱۹۹۳)
قصۀ تابستان (۱۹۹۶)
مجید فخریان
قصۀ زمستان (۱۹۹۲)
شب خانۀ مود (۱۹۶۹)
چهار ماجرای رینت و میرابل (۱۹۸۷)
همسر خلبان (۱۹۸۱)
دختر نانوای مونسو (۱۹۶۳)
راز گلستانیفرد
شب خانۀ مود (۱۹۶۹)
اشعۀ سبز (۱۹۸۶)
زانوی کلر (۱۹۷۰)
کلکسیونر (۱۹۶۷)
بانوی انگلیسی و دوک (۲۰۰۱)
ال..
ادامه مطلبنمیتوانیم با هم اینجا بخوابیم
کمدی مکانها و هراسهای رومری: قصۀ بهار
نوشتۀ وحید مرتضوی
مکانهای عمومی، هراسهای خصوصی
مهم نیست از کجا شروع میکنید به بازبینی سینمای رومر، فقط کافی است با آن نه از طریق تکفیلمهای جداافتاده که به عنوان یک کلیت مواجه شوید تا از تنوع و وسعت کارنامۀ او حیرت کنید. تنوع و وسعت البته صفتهایی نیستند که معمولا برای سینمای رومر به کار بروند. او در میان موج نوییها نه تروفو بود که در مدلها و ژانرهای مختلف فیلم بسازد و نه گدار که هر دهه مسیری تازه در پیش بگیرد تا سینما را به آزمایشگاهی بدل کند که در آن صداها و تصویرها هر دم تجزیه و ترکیب شوند و شکلی تازه بگیرند. در مقایسه با آنها، جهان محدود رومر، دست به عصا، گویی همیشه به دو سه طرح مشخص داستانی برمیگردد. و در واقع اگر از دو سه فیلم تاریخی، یک تریلر نامتعارف سیاسی (مأمور سهجانبه) و یک هجویۀ سیاسی (درخت، شهردار و مدیاتک) بگذریم، کارنامۀ او چندان وسیع و متنوع به نظر نمیرسد، چه برسد به تجربی بودن. اما تعبیرهایی از جنس وسعت و تنوع، و حتی تجربی بودن یا نبودن، به مقیاسی که در آن حرف میزنیم بستگی دارند – فیزیکدانها را در نظر بگیرید که ..
ادامه مطلب